ادعای این مقاله این است که با تحول ماتریالیسم تاریخی ، نظام سرمایه داری امروزی در قالب روابط جهانی غیرطبقاتی و وابستگی متقابل پیچیده رقم خورده است :این وضعیت سازوکارهای ثبات را تقویت میکنند: با این حال متاثر از مناسبات قدرت ، سازوکارهای سلطه نیز به طور ناسازگاری با سازوکارهای ثبات یا ثبات ساز همراه هستند. تا جایی که به قضیه هسته ای بر می گردد،سازوکارهای برقراری «ثبات »، مستلزم جریان بین الاذهانی بین کارگزاران دولتی -ایران و آمریکا - به نظر می رسد. اما اعمال قواعد سلطه توسط آمریکا و تباین ایدئولوژیک متقابل ، سبب موانع هنجاری در مسیر فهم بین الاذهانی است . به نظر می اید اعتماد سازی باید از مسیر تفاهم بین طرفین دعوا و گفتمانی شدن آن بگذرد. لیک در چنین فضای هنجاری میان دو دولت و در غیاب اطمینان و اعتماد ، نمی توان انتظار تشکیل یک «توافق نهادینه شده»، را در زمینه هسته ای داشت؛ و نتیجه ، در بهترین حالت ، یک «توافق طراحی شده »بوده و خواهد بود. در مسیر تئوریزه کردن موضوع توافق هسته ای ، واقع گرایی انتقادی ،«پلورالیسم مشاجره ای و ساختارهای سه گانه سلطه نیکلاس اونف به مدد گرفته شده اند .